به یاد او مینویسم
جان جان مامانی ،امروز دلم هوای مادر رو کرده،برای همین دلم میخواد به یادش بنویسم تا کمی سبک بشم. مامان مامانی زهرا رو ما به اسم مادر صدا میکردیم ،دوست دارم یکدفعه دیگه این اسم رو صدا کنم و جواب بشنوم،اما حیف... فاطمه من ،چند روز قبل به دنیا اومدنت حال مادر حسابی بد شد،اینقدر بد که دایی جون مجبور شدن مادر رو بیمارستان بستری کنن،البته این چند وقته همیشه حال مادر بد بود ،حتی تدارکات عروسی دایی مسعود رو با یه عالمه استرس انجام دادیم. وسط دلخوشی به دنیا اومدن تو حالا یه دلهره بزرگ بود،یه دلهره برای از دست دادن مادربزرگ مهربونم .شبی که مادر فوت شد من خونه مامانی زهرا بودم،موقع برگشتن به خونه من به ماما...
نویسنده :
مامان جون
0:06